نگاه مجزا به مقوله آموزش و تربیت باعث این تصور میشود که کلاسهای پیامهای آسمانی، قرآن و … وظیفه تربیت دانش آموزان را برعهده دارد و کلاسهای ریاضی، علوم، زبان و … بستری برای آموزش است؛ بماند که در مقاطع بالاتر حتی دروس دین و زندگی نیز صرفا برای امتحان و کنکور مطالعه میشود! نگاه جامع تربیتی مبتنی بر دین بستر امنی برای یادگیری هدفمند و کاربردی کلیه دروس است.
در رویکرد مسألهمحور، نقطه شروع فرآیند آموزش به چالش کشیدن نوجوان در قالب طرح یک مسأله واقعی و ملموس در زندگی است؛ نتیجۀ این چالش، احساس نیاز او به آموختن دانش و فراگیری مهارتهایی است که او را در حل این مسأله کمک کند. در حالی که سیستم دانش محور، مفاهیم را بدون توجه به واقعیت خارجی به دانش آموز منتقل میکند و یافتن جایگاه هر مساله در زندگی او، به آینده موکول میشود.
مدرسه محملی است که باید به کمک خانواده بیاید تا نوجوان را برای زندگی آماده کند و فردی توانمند تحویل جامعه دهد. این آمادگی جنبههای گوناگونی دارد که مهارتهای فنی و دستورزی در کنار مهارتهای زندگی، دو بخش بسیار مهم آن هستند. هزینههای صرف نکردن وقت برای تقویت این مهارتها، به صورت ضعفهای توانمندی و شخصیتی در جوانی و بزرگسالی فرد بروز مییابد.
نوجوان ترکیبی از هوش، استعداد، علائق و تواناییهای منحصر بفردی است که مسیرِ درست او را تعیین و موفقیتش را تضمین میکند. پیچیدهترین بخش تربیت، کمک به نوجوان برای شناخت آمیختۀ شخصیتی اوست تا بتواند بهترین انتخابها را داشته باشد. این شناخت باید در بستر گروه و جامعه صورت گیرد و دانش آموز خود را قطعه ای از یک پازل بداند که رشد هر جزء آن نیازمند و زمینهساز رشد سایرین است.
یادگیری مفاهیم، زمانی برای نوجوان عمیق و ماندگار و جذاب است که در مسیر یادگیری، نقشی فعال داشته باشد؛ تا جایی که بتواند خود را در جایگاه کشف کننده آن قرار دهد. این مسیر فراگیری نیازمند قرار گرفتن دانش آموز در یک چالش علمی و تلاش برای حل آن است. در این رویکرد جایگاه معلم صرفا یک سخنران برای انتقال مفاهیم به دانش آموز نیست؛ بلکه همراهی آشنا به مسیر، برای حل مساله توسط خود او خواهد بود.